مطرح بوده است. مجسمه عدل و مساوات، شيفته حق و انصاف، نمونه كامل بشردوستي و رحمت و محبت و احسان، مولاي متقيان علي(ع) كه حتي ديگران در باره اش گفتند قاتل او همان عدل و مساواتش بود (و قُتل في محرابه لشدّة عدله).
"وَ سُئل عليه السلام، أيُّما اَفضلُ: العدلُ او الجود؟" فقال(ع):
"العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها عن جهتها، و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما؛
از امام(ع) سؤال شد: از عدل و جوُد (بخشش) كدام يك برتر و ارزشمندترند؟ فرمود: "عدل امور را به جاي خود مي نهد اما جود امور را از جهت اصلي خارج مي كند. عدل سياستگري فراگير همگان است و سائس و اداره كننده عموم است اما اثر جُود محدود، و عارضه ايي استثنايي است. بنابراين عدل شريف ترين و بافضيلت ترين آن دو است."> [5]
بين عادل و عدالتخواه، همان طوري كه فرق است بين آزاد و آزاديخواه ... باز مثل اينكه يكي صالح است و ديگري اصلاح طلب. در آيه كريمه قرآن [نساء، 135] مي فرمايد: "كونوا قوامين بالقسط" قيام به قسط يعني اقامه و به پا داشتن عدل، و اين غير از عادل بودن از جنبه شخصي است."> [8]
و گروهي دبيران عامه مردم و دبيران ديوانيند، برخي بر پاي دارندگان داداند و جمعي كارگزاران انصاف و ارفاق؛ بعضي اهل ذمه اند و جزيه پرداز و برخي ديگر پيشه وران و صنعتگران و سرانجام، گروهي از قشرهاي پايين جامعه اند، نيازمند و زمينگير، و خداوند سهم خاص هر يكشان را در كتاب خود و سنت پيامبرش - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - رقم زده و در جايگاه بايسته شان نشانده است كه به عنوان پيماني از او در نزد ما محفوظ است."> [11]
سلام و تعارف نيز رعايت كن، تا بزرگان و صاحب نفوذان، براي تجاوز بر تو طمع نكنند و ناتوانان نيز از عدالتت نوميد نشوند. والسلام [14] ... و بدانيد كه مردم در نزد ما در برابر حق و عدالت برابرند ..."> [15]
"ارزش همين كفش كهنه در نظر من از حكومت و امارت بر شما بيشتر است، مگر آنكه به وسيله آن عدالتي را اجرا كنم، حقي را به صاحب حقي برسانم، يا باطلي را از ميان بردارم."> [19]
علي(ع) عدل را "رستگاري و كرامت"، "برترين فضايل"، "بهترين خصلت" و "بالاترين موهبت الهي"> [30]، "فضيلت سلطان"، "سپر و نگهدارنده دولت ها"، "مايه اصلاح رعيت" و "باعث افزايش بركات"، "مايه حيات آدمي و حيات احكام" و "مأنوس خلايق" ذكر مي فرمايند و حكومت را مشروط به "عدالت گستري" دانسته و نظام آمريت را مبتني بر "عدل" مي دانند. از اين ديدگاه "ملاك حكمراني و قويترين بنيان عدل است." بنياني كه "قوام عالم به آن مبتني است."> [31]
"تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براي حاكمان اقامه عدالت و استقرار عدالت در سطح كشور و جذب قلوب ملت است و اين حاصل نشود مگر به سلامت سينه هايشان [به خالي بودن از كينه و بغض حاكمان]". [33]
اصلاح مي شود، به ماندگاري دولت اميد مي رود و آزمنديهاي دشمنان به نوميدي بدل مي شود. ولي هنگامي كه ملت بر زمامدار خويش چيره خو شود و زمامدار با ملت خود از سر زورگويي و اجحاف درآيد، اختلاف كلمه رخ مي دهد، نشانه هاي جور آشكار مي شود، دغلكاري در دين فزوني مي يابد و راههاي اصلي سنت متروك مي ماند. هوا و هوس مبناي عمل قرار مي گيرد، و قانون به تعطيل كشيده مي شود، بيماريهاي نفساني فزوني مي گيرد، چنان كه از به تعطيل كشيده شدن حق، هر چند بزرگ باشد، و عملي شدن باطل، گرچه چشمگير، كسي احساس نگراني نمي كند. پس نيكان به ذلت مي افتند و اشرار عزت مي يابند و كيفرهاي الهي در نزد بندگان بس گران مي نمايد."> [43]
مورزيد، كه من در نزد خود برتر از آن نيستم كه خطا كنم و از خطا در كردار خويش نيز احساس امنيتي ندارم، مگر آن كه خداوند در برابر خويشتن خويشم كفايت كند، كه او بيش از خود من نيز قلمرو هستيم را مالك است."> [45]
"مي بايد براي تو پسنديده ترين كارها، ميانه ترينشان در حق، شامل ترينشان در عدل و فراگيرترينشان در جلب خشنودي مردم باشد. [47] ... پس هر گاه مردم از سنگيني بار ماليات يا عللي ديگر، چون نايابي آب از زمين يا آسمان، يا غرقاب زمين يا خشكي آن، شكايت آوردند، به اميد سامان يافتن كارشان تخفيفشان بده؛ و هرگز بار مالي تخفيفي كه براي خراج دهندگان قايل مي شوي بر تو گران نيايد كه اين اندوخته اي خواهد بود كه در عمران كشور و آراستن قلمرو فرمانروايي ات، بازت خواهند داد، و سودش ثنايي است كه نثارت مي كنند و نشاطي است كه در قبال گسترش داد، احساس مي كني. با تكيه زدن به نيروي بيشترشان، كه با بازگذاري دستشان اندوخته اي و اعتمادي كه، با خودادنشان به عدل و مداراي خود، فراهم آورده اي ... لباس مهر و محبت و لطف نسبت به رعيت را بر قلبت بپوشان و بر آنان چون درنده اي خونخوار مباش كه لقمه از كام آنان بربايي، چه، آنان دو دسته اند: يا برادر ديني تواند، يا نظير تو انساني و مخلوقي هستند."> [48]
"و از تمامي ارزشها بالاتر بيان كلمه اي عادلانه روياروي رهبري ستمگر است."> [50]
"... اما بي ترديد جهاد، دري از درهاي بهشت است كه خدايش تنها به روي اولياي خاص خويش گسترده است و آن، زره نفوذناپذير و سپر اطمينان بخش الهي بر پيكر مجاهدان است.
پس هر آنكه از سر بي ميلي، جهاد را وا نهد، خداي جامه ذلت بر اندامش فرو پوشد، و در گرفتاريش پيچد. از درون به خودكم بيني و بلاهت، آلوده شود و پرده اي از كم انديشي و پرگويي بر قلبش فرود آيد. به كيفر تضييع جهاد، حق از او روي بگرداند، به سختي و رنج گرفتار شود و از عدل و انصاف محروم بماند."> [51]
خداي رحمت كند آن مردي را كه حقي را ببيند و ياريش رساند؛ يا ستمي را ببيند و با آن بستيزد و همواره بر همراهان خويش ياور حق باشد."> [52]
[1] - براي نمونه ر.ك. به؛ علي اكبر عليخاني، عدالت در انديشه سياسي امام علي(ع). انقلاب اسلامي در انديشه و عمل، مجموعه مقالات سياسي، مركز پژوهش و تحقيقات اداره كل بررسيهاي سياسي سازمان تبليغات اسلامي، بهمن 75. ص67 - 45.
[2] - محمدتقي رهبر، درس هاي سياسي از نهج البلاغه، تهران، اميركبير، چ اول، 1364، ص240.
|416| [3] - جرج جرداق، الامام علي(ع) صوت العدالة الانسانية، ج1، بيروت، منشورات دار مكتبة الحياة، 1970، ص155. [4] - "عرفوا العدل و رَأوه و سمعوه و وَعوه. علي(ع)، نهج البلاغه، نامه 70، ص1072. [5] - پيشين، كلمات قصار، كلمه 429، ص1290. [6] - براي اطلاع بيشتر در اين باره، ر.ك. به؛ رهبر، پيشين، صص242 - 241. [7] - علي(ع)، نهج البلاغه، كلمه 223، ص1188. [8] - مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص12 - 11. [9] - همان، ص19. [10] - مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، تهران، صدرا، 1369، ص113. [11] - "و اعلم انّ الرعيّه طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض، و لا غني ببعضها عن بعض؛ فمنها جنود الله، و منها كُتاب العامة و الخاصة؛ و منها قضاة العدل، و منها عمّال الانصاف و الرفق؛ و منها اهل الجزية و الخراج من اهل الذمة و مسلمة الناس؛ و منها التجار و اهل الصناعات، و منها الطبقة السفلي من ذوي الحاجة و المسكنة. و كل قد سمّي الله له سهمه، و وضع علي حده و فريضته في كتابه او سنة نبيه - صلي الله عليه و اله - عهداً منه عندنا محفوظا." (نهج البلاغه، بند 25 از عهدنامه مالك اشتر، ص1003 و 1002.) [12] - "الفضائل اربعة اجناس: احدها الحكمة و قوامها في الفكرة، و الثاني العفّة و قوامها في الشهوة، و الثالث القوّة و قوامها في الغضب، و الرابع العدل و قوامه في اعتدال قوي النفس." (بحارالانوار، ج87، ص81) [13] - "اذ خالف بحكمته بين همهم و ارادتهم و ساير حالاتهم و جعل ذلك قواماً لمعايش الخلق." (وسايل الشيعه، ج13، ص224). [14] - "و اخفض للرعية جناحك، و ابسط لهم وجهك و ألن لهم جانبك، و ء اس بينهم في اللحظة و النظرة و الاشارة و التحية حتي لا يطمع العظماء في حيفك، و لا ييأس الضعفاء من عدلك. والسلام." (نهج البلاغه، پيشين، نامه 46، بند 2، ص976.) [15] - "... و اعلموا ان الناس عندنا في الحق اسوة." (همان، نامه 70، ص1072، 1071). [16] - "ان العدل ميزان الله سبحانه الذي وضعه في الخلق و نصبه لا قامة الحق فلا تخالفه في ميزانه و لا تعارضه سلطانه." (غررالحكم، ج1، ص222، ش88). [17] - "الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه." (نهج البلاغه، خطبه 37، فقره 4، ص121). [18] - "والله لو وجدته قد تُزُوِّجَ به النساءُ و مُلك به الاماءُ لَرَددته." (همان، خطبه 15، ص66) [19] - همان، خطبه 33، ص112. [20] - همان، خطبه 207، بند 4 و 3، صص 682، 681. [21] - جوادي آملي، فلسفه دين، فلسفه حقوق بشر، تهران، مركز نشر اسرا، 1375، ص202. [22] - "قيل له (عليه السلام): صف لنا العاقل، فقال: هو الذي يضع الشيء مواضعه. فقيل: فصف لنا الجاهل. فقال: قد فعلتُ." (علي(ع)، پيشين، حكمت 235، ص171). [23] - جوادي آملي، پيشين، ص203. [24] - "و شدَّ بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين في معاقدها." (علي(ع)، پيشين، خطبه 166، ص544). [25] - "و قد الزم نفسهُ العدل فكان اوّل عدله نفي الهوي عن نفسه." (همان، خطبه، 86، ص 211). [26] - همان، حكمت 30، صفحه 1100، 1099. [27] ـ عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ تفصيلي مفاهيم نهج البلاغه، ج هفتم، تهران، نشر ذره، چ اول 1373، ص3604. [28] - "العدل زينة الايمان." (بحارالانوار، ج78، ص80). [29] - العدل رأس الايمان، جماع الاحسان، و اعلي مراتب الايمان (محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، قم، مكتبة الاعلام الاسلامي، 1362ه.ش، ص81).
|417| [30] - العدل فوز و كرامة، الانصاف افضل الفضائل، عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني. بقا و زوال در كلمات سياسي امير مؤمنان(ع) به كوشش رسول جعفريان قم، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1371، ص97 - العدل افضل سجية، همان، ص100، الانصاف افضل الشيّم، همان ص97 - اسني المواهب العدل، همان، ص112. [31] - العدل فضيلة السلطان - العدل جُنّة الدول - العدل يصلح الرعية - العدل مألوف - اعدل تحكم - العدل نظام الامر - بالعدل تتضاعف البركات - العدل حياة - العدل حياة الاحكام - ملاك السياسة العدل - العدل اقوي اساس - العدل اساس به قوام العالم. (محمدي ري شهري، همان، باب عدل، ص90 - 78). [32] - مَن عَدل تمكّن، شرح غرر الحكم و درر الكلم. جمال الدين محمد خوانساري، به تصحيح سيد جلال الدين ارموي، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360، ج5، ص148. من عدل نفذ حكمه. همان، ج5، ص175. من عدل عظم قدره، همان، ج5، ص193. من عدل في سلطانه استغني عن اَعوانه، همان، ج5، ص343. من كثر عدله حمدت ايامه، همان، ج5، ص290، من عدل في سلطانه و بذل احسانه اعلي الله شأنه و اعزّ اعوانه، همان، ج5، ص396. [33] - علي(ع)، پيشين، نامه 53، عهدنامه مالك اشتر، ص988. [34] - لن تحصّن الدول بمثل استعمال العدل فيها، همان، ج5، ص70. من عمل بالعدل حصن الله ملكه و من عمل بالجور عجل الله هلكه، همان، ج5، ص355. العدل جُنّة الدول. همان، ج2، ص62. اِعدل تدم لكَ القدره، همان، ج2، ص178. [35] - العدل قوام البرية، عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني، پيشين، ص99. حسن العدل نظام البرية، همان، ص138، عدل الساعة حيوة الرعية و صلاح البرية، همان، ص175. - بالعدل تصلح الرعية. شرح غرر الحكم، پيشين، ج1، ص354. [36] - "العدل يستديم المحبة،" عبدالكريم بن محمد يحيي قزويني، پيشين، ص100، الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الائتلاف، همان، ص101. [37] - "ما عمّرت البلدان به مثل العدل،" همان، ص193. [38] - "استعمل العدل، و احذر العسف و الحيف فان العسف يعود بالجلاء، و الحيف يدعو الي السيف." ر.ك به؛ علي ابن ابي طالب(ع). نهج البلاغه، ترجمه و شرح سيدجعفر شهيدي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371، كلمات قصار، شماره 31، ص364. و نهج البلاغه فيض الاسلام، حكمت 468، ص1304. [39] - "يا ايها الناس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامرالله فيه"، همان، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 172، ص558. [40] - "فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة"، همان، ترجمه و شرح شهيدي، خطبه 216، ص248. [41] - ر.ك به؛ علي(ع) پيشين، عهدنامه مالك اشتر، نامه شماره 53، ص988. [42] - "للظالم من الرجال ثلاث علامات: يظلم من فوقه بالمعصية، و من دونه بالغلبة، و يظاهر القوم الظلمة." (همان، حكمت 342، ص1251). [43] - همان، خطبه 207، ص681. [44] - همان، نامه 53، ص988. [45] - معاديخواه، پيشين، صص 3610 - 3609. [46] - همان، ص3608. [47] - علي(ع)، پيشين، نامه 53، ص988. [48] - همان. [49] - همان، خطبه 163، بند 6 و 5، ص526. [50] - همان، حكمت 366، بند 5، ص1263. [51] - همان، خطبه 27، بند1، ص94. [52] - همان، خطبه 196، بند 5، ص657. [53] - علي(ع)، پيشين، كلمات قصار، كلمه 365، ص1263، 1262. [54] - همان، خطبه 126، ص389 - 391.