شايسته حيوانهاست. ولي از آنجا كه طريقه اول، غالباً بي تأثير است، تشبّث به طريقه دوم ضرورت پيدا مي كند. بنابراين بر شهريار لازم است كه طريقه استعمال هر دوي اين شيوه ها را خوب بداند و موقع را براي به كار بردن هر كدام نيك بسنجد."> [3]
خويش را برملا مي سازند، جاي تعجب است كه در عين بي ايماني خود، تهي مغزي و جهالت جمعي از سپاهيان علي(ع) را به خدمت خويش گيرند و قرآنها را بر نيزه كنند و با نيرنگ تمام خود را در زير عَلَم قرآن، جاي زنند و "قرآن ناطق" را به سوي قرآن فرا خوانند!؟ در كار عمرو عاص چه تفاوتي است ميان كشف عورت و بر نيزه كردن قرآن؟ و از فريبكاران قدرت طلبي چون معاويه كه پس از شهادت عمارياسربه دست نابكاران سپاه شام،علي(ع)راقاتل وي معرفي مي كنند،بااين عوام فريبي كه علي(ع) باعث حضور عمار در جنگ شده لذا او قاتل است، آيا به دور است كه لباس خونين و انگشت بريده عثمان را بر منبر مسجد شام بياويزند و علي(ع) را قاتل خليفه رسول خدا معرفي كنند و شاميان را به سوگواري و ضجه زدن بر قتل عثمان وا دارند!؟ آيا براي اينان مي توان تصويري به جز آنچه در رساله "شهريار" ماكياولي آمده است ترسيم كرد؟
عدالت و ارزشهايي كه خاستگاه حكومت است باشد فلسفه وجودي خود را از دست مي دهد، چه اينكه اگر تحقق آن به بهاي ناديده گرفتن اصول و آميختن آن به بدعت گذاري و سياست بازي و فاصله گرفتن از ارزشهاي انساني و باورهاي ديني باشد، از پاره كفشي نيزبي ارزش تر [7]وازآب دماغ يك بزنيز پست تر [8]وازروده خوكي دردست انساني جذامي پايينتراست. [9]بارهااين سخن راخوانده ايم كه اميرالمؤمنين(ع) مردن از غصه ربودن خلخالي از پاي زني ذمّي توسط سپاهيان متجاوز معاويه را جاي سرزنش نمي داند بلكه سزاوار مي شمارد [10] اما در تاريخ نخوانده ايم كه حضرت به خاطر غصه از دست دادن خلافت، خود يا ديگران را از غصّه سزاوار مردن بداند!
"واعلموا انّي ان اجبتكم ركبتُ بكم ما اعلم و لم اصغ الي قول القائل و عتب العاتب؛ [18]
آگاه باشيد كه اگر من خواسته شما را اجابت كنم (و خلافت را بپذيرم) آن گونه كه خود مي دانم شما را راهبري خواهم كرد و به گفته اين و سرزنش آن گوش نخواهم داد.">
ماكياول در رساله شهريار به دنبال پندي كه در آغاز، آن را بازگو كرديم، اضافه مي كند:
"از اين رو شهريار، كه نيازمند اتخاذ عاقلانه روش ددان است، لازم است كه هم شير باشدوهم روباه.زيراشيرنمي تواندخودراازدامي كه برسرراهش مي نهند،حفظ كند، و روباه نيز ياراي دفاع از جانش را در مقابل گرگان ندارد. بنابر اين شهريار بايد روباه باشد تا دام را بشناسد و شير باشد تا با گرگان مصاف كند."> [23]
برخورداري از صراحت لهجه و شفافيت مواضع و دوري از فريب دادن مردم، علي(ع) متهم به دروغگويي مي گردد و وي بايد تلاش كند اين اتهام را از خود دور سازد:
"به من خبر رسيده كه شما مي گوييد: علي دروغ مي گويد! خدا شما را بكشد! من بر چه كسي دروغ مي بندم؟ آيا بر خدا، در حالي كه من نخستين كسي هستم كه به او ايمان آوردم! يا بر پيامبرش، در حالي كه من اولين فردي بودم كه او را تصديق كردم! به خدا سوگند هرگز."> [27]
چيز به اندازه تظاهر به دين داري اهميت ندارد، زيرا عقل مردم به چشمشان است... همه مردم گمان مي كنند كه شما همان گونه هستيد كه به نظر مي آييد و كمتر كسي مي داند كه شما به راستي چگونه آدمي هستيد و اين گروه اندك را نيز شهامت مقابله با عقيده اكثريتي نخواهد بود كه مورد حمايت قدرت حاكم هستند."> [30]
"أتأمروني أن اطلب النصر بالجور في من ولّيت عليه، و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما امّ نجم في السماء نجماً؛ [34]
آيا مرا فرمان مي دهيد كه با ستم در حق كساني كه والي آنان شده ام، جوياي پيروزي و نصرت شوم! به خدا سوگند، در طول روزگاران و تا ستاره اي در آسمان در پي ستاره اي است، گرد چنين كاري نخواهم رفت.">
"خدايا! اگر ما را بر دشمنان پيروز كردي، ما را از ستم به آنان بركنار دار و ما را همچنان در طريق حق پا برجا بدار."> [37]
از طلايه داران سپاه خويش هنگام گسيل مي خواهد كه مبادا بغض و كينه نسبت به شاميان، شما را پيش از دعوت آنان و اعلام دليل و عذر خود، به جنگ بكشاند. [38] نيز مؤكداً از سپاهيان خود درخواست كرد وقتي به خواست خدا، دشمن دچار شكست شد، هيچ كسي را كه پشت به جنگ كرده نكشيد و به كسي كه عاجزانه تسليم شده حمله نكنيد و هيچ مجروحي را تير خلاص نزنيد و زنان را با آزاردادن تحريك نكنيد حتي اگر به شما ناسزا گفتند وفرماندهانتان رافحش دادند. [39]وهمه مي دانيم كه درپايان جنگ جمل باباقي ماندگان سپاه دشمن وازآن جمله باعايشه چه كردوجان ومال وحتي حرمت آنانرا حفظ كردو علي رغم اصرار برخي ياران خود، حتي حاضر به مصادره اموال خارج از ميدان آنان نشد.
وفاي به عهد و پايبندي به قرارها، خطاب به مالك اشتر، به شدت بر وفاي به عهد و رعايت پيمان با دشمنان تأكيد مي ورزد و از او مي خواهد كه خود را سپر دفاع از قرارهاي خود كند و به وي يادآور مي شود كه به دشمنت نيرنگ نزن چرا كه خداوند عهد و ذمّه خويش را مايه امنيت بندگان و حريم آرامش آنان ساخته است، لذا نبايد مرتكب دغلكاري و خيانت و نيرنگ شد. پيماني نبند كه در آن بهانه تراشي و توجيه و تأويل را براي خود مجاز شمري. و پس از استوارسازي و محكم ساختن قرار، تكيه بر توجيه و تفسير نابجا نكن. و مبادا كه تنگنايي ِكاري كه طبق قرار و پيمان الهي بايد به آن گردن نهي،تورابه فسخ ناحق آن بكشد،چراكه صبرتوبرتنگي ِكاري كه اميدگشايش وپاداش سرانجام آن را داري، بهتر از خيانت و نيرنگي است كه خوف سرانجام ناگوار آن را داشته باشي و مشمول همه جانبه مؤاخده الهي شوي و نه به دنيايت برسي و نه به آخرتت. [42]