حضرت امير در ضمن تفسير آيه "انّ الله يأمر بالعدل و الاحسان ..." [2] مي فرمايد: "العدل: الانصاف و الاحسان: التفضّل". [3] و در سخني ديگر مي فرمايد: "العدل انصاف". [4] گرچه در سخني ديگر انصاف را از مصاديق عدل قرار داده و فرموده است: "انّ من العدل ان تنصف في الحكم". [5] چه اينكه در سخني ديگر عدل را از مصاديق معروف شمرده و به هنگام تبيين جايگاه امر به معروف و نهي از منكر مي فرمايد: "و افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر". [6] و در موارد بسياري عدل را همراه با حق ذكر فرموده به نحوي كه گويا اين دو، كلمه اي مترادف مي باشند. آن حضرت در ردّ عملكرد حكمين مي فرمايد:
"و قد سبق استثناؤنا عليهما في الحكم بالعدل و العمل بالحق سوء رأيهما و جور حكمهما ...؛ [7]
پيش از آنكه آن دو تن - ابوموسي و عمروعاص - رأي نادرست گويند و حكمي ستمكارانه دهند، شرط ما با آنان اين بود كه حكمشان به عدالت و كارشان به حقيقت باشد.">
عدالت چهره اي يگانه دارد و ستم داراي چهره هاي گوناگون است، به همين سبب
|29|
ستمگري آسان و دادگري دشوار است. آن دو همچون تيراندازي مي مانند كه در زدن ِبه هدف تمرين و رياضت و توجه لازم است ولي در خطا زدن نيازي به تمرين و تعهد نيست.">
و در حديث ديگري مي خوانيم: "استعمل العدل و احذر العسف و الحيف؛ [14] عدل را به كار بند و از ناهماهنگي و انحراف بپرهيز.">
في غيره. الاتري انّ السارق اذا قطع قيل انه عدل عليه و لا يقال انه انصف. و اصل الانصافُ ان تعطيه نصف الشيء و تأخذ نصفه من غير زيادة و لا نقصان؛ فرق بين عدل و انصاف آن است كه انصاف تقسيم برابر - و بيشتر در امور حسي - است ولي عدالت در محسوس و غير محسوس و به جا انجام گرفتن است لذا بريدن دست دزد را عدل مي نامند ولي انصاف نمي نامند.
"... و وضع الميزان، العدل، بان وفّر علي كلّ مستعد مستحقه و وفي كلّ ذي حقّ حقّه حتي انتظم امر العالم و استقام كما قال صلي الله عليه و آله: بالعدل قامت السماوات و الارض؛
خداوند عدالت را برقرار نمود به اين صورت كه بر هر صاحب استعدادي آنچه استحقاق داشت عنايت كرد و حق هر صاحب حقي را ادا نمود تا كار عالم بسامان شد و راست آمد.">
المحسن باحسانه و يعاقب المسيء علي اساء ته و ينتصف للمظلوم من الظالم و لا يبعّض في اقامة القانون و لا يستثني. و من هنا يظهر انّ العدل يساوق الحسن و يلازمه اذ لا معني بالحسن الّا ما من طبعه ان تُميل اليه النفس و تنجذب نحوه؛ [22]
عدل به معناي ملازمت با راه ميانه و گريز از افراط و تفريط در كارهاست. و البته اين معناي مفهومي عدل است و گرنه حقيقت عدل مساوات را برقرار نمودن و هماهنگي در كارها داشتن است. در عدالت به هر كسي سهم بايسته داده مي شود و بنابراين همگان در رسيدن به سهم خود و قرار گرفتن در جايگاه بايسته خود برابر مي شوند. عدل در اعتقادات يعني ايمان به آنچه حق و سزاوار است و عدالت در ميان مردم يعني قرار گرفتن هر كس در جايگاه بايسته خود كه در عقل يا شرع و يا عرف براي او منظور شده است ... با اين توضيح همساني مفهوم عدل با زيبايي نيز روشن مي گردد ....">
اگر خداوند براي ستم و بيداد كيفري كه از آن بترسند نمي نهاد ثوابي كه در پرهيز از ستم مي باشد عذري براي نخواستن آن باقي نمي گذارد، زيرا عدالت جان جامعه و حيات قانون و رستگاري و كرامت همگان است. [24]"
ب: حضرت امير به هنگام تبيين مباني ايمان، [36] آن را بر چهار پايه استوار نموده است. دو پايه صبر و يقين از درون جان نشأت مي گيرد و دو پايه عدل و جهاد بر واقعيتهاي خارجي تكيه دارد. و به هنگام تحليل مباني عدل، بر دو ملاك علمي "فهم" و "جزم" و دو ملاك عملي "حكم" و "حلم" تأكيد مي فرمايد.
مسؤوليت مي نمايند و براي اجراي عدالت قيام كرده اند، اين امر بسي زيبا و خواستني است اما "و انّ اوّل عدلهم للحكم علي انفسهم؛ [38] نخستين گام آنها در مسير عدالت آن است كه خود را محكوم نمايند." زيرا كه از همه بيشتر در زمينه سازي اين آشوب نقش داشته اند. پس ادعاي تعهد اجتماعي و غفلت از اعتدال رفتاري خود نيرنگي بيش نيست، چه اينكه پرداختن به خود و غفلت از رنج و درد و ستمهاي اجتماعي نيز گناهي نابخشودني است و اين هر دو نشانه خودخواهي و بي انصافي است. اگر علي بن ابي طالب(ع) در پي حضور مردم در صحنه و ا علام پشتيباني و پيروي از خط عدالت علوي با استناد به تعهد الهي به مردم جواب مثبت مي دهد، اما در همان حال از هر گونه انگيزه غير الهي و وابستگي به دنيا نيز خود را تبرئه مي كند:
"لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها و سقيت آخرها بكأس اوّلها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندي من عفطة عنز؛ [39] اگر اين حضور عمومي نبود و ياران، حجت را بر من تمام نمي كردند و خدا از علما تعهد نگرفته بود كه ستمكار شكمباره را برنتابند و به ياري گرسنگان ستمديده برخيزند، رشته اين كار وا مي نهادم و پايان آن را چون آغازش مي انگاشتم و مي ديديد كه دنياي شما - حكومت و مقام - در نزد من ناچيزتر از آب بيني بزي است.">
ستمگريها و عدالت گريزيهاست. خصيصه خودخواهي كه از غرايز بسيار قوي در نهاد انسان است، به صورتهاي گوناگون در رفتار و كردار انسان بروز مي كند و يكي از حالتهاي افراطي و شايع آن همين حالت "استيثار" است.
"و اياك و الاستيثار بما الناس فيه اسوة و التغابي عما تعني به ممّا قد وضح العيون فانه مأخوذ منك لغيرك و عما قليل تنكشف عنك اغطية الامور و ينتصف منك للمظلوم؛ [43]
بپرهيز از اينكه چيزي را به خود اختصاص دهي كه بهره مردم در آن يكسان است ...">
بزرگان اهل كوفه دل با معاويه داشتند و نسبت به علي با فريب و مكر برخورد مي كردند، زيرا كه علي هر كسي را بيش از حق خود نمي داد در صورتي كه معاويه به حساب شأن و منزلت افراد دو هزار درهم بيش از ديگران مي بخشيد.">
نيكي به بازرگانان و صنعتگران را به خود يادآوري كن و به ديگران نيز نيكي به آنها را سفارش كن ... زيرا كه آنان مايه هاي منفعت و زمينه سازان آسايش مردمند و با اين همه بدان كه در جمع آنان بسياري تنگ نظر و طمعكار و احتكارگر و انحصارطلبند. و اين شيوه اي مضر به مردم و عيب حكومت است، پس از احتكار و سودجويي جلوگيري كن، تا خريد و فروش آسان شود و روال متعارف به خود گيرد و با ترازوي عدالت پيش رود و با نرخهاي رايجي كه نه ضرر به فروشنده و نه خريدار باشد صورت پذيرد.">
قطيعة و لايطمعن منك في اعتقاد عقدة تضرّ بمن يليها من الناس في شرب او عمل مشترك يحملون مؤونته علي غيرهم فيكون مهنأ ذلك لهم دونك و عيبه عليك في الدنيا و الاخرة؛ [53]
براي والي، نزديكان و خلوت نشيناني است كه خوي برتري جويي و استيثار دارند و در معاملت با مردم كم انصافند، ريشه آنان را با بريدن اسباب آن برآور و به هيچ يك از آنان قطعه زميني واگذار مكن و مبادا در تو طمع كنند با بستن پيمانهايي كه به ديگران زيان رسانند و بار بر دوش ديگران نهند، كه گوارايي و رفاه براي آنان باشد و عيب آن به نام تو رقم خورد.">
هيچ يك از مردم سنگين بارتر به هنگام آسايش و كم سودتر در هنگامه بلا و مشكلات و انصاف ناپذيرتر و فزون خواه تر و ناسپاس تر و عذرناپذيرتر و كم صبرتر به هنگام سختي روزگار، از خواص نيست.">
يسرق فيعطيك؛ [58] دستور دهيد كمكي يا هزينه زندگي به من دهند. به خدا قسم جز اينكه مركب خود را بفروشم هزينه اي براي زندگي ندارم. و عمويش پاسخ فرمود: نه به خدا چيزي نزد من براي تو نيست مگر اينكه از عمويت بخواهي تا براي تو دزدي كند!
هر كس مبارزه با ستم را وا گذارد و از آن روي بر تابد خداوند جامه خواري بر او بپوشاند ... و حق از او روي گردان شود و به خواري محكوم و از انصاف محروم گردد.">
همچون دايه اي مهربان گام به گام شما را به سوي حق فرا مي خوانم و شما چون بزغالگان كه از بانگ شير مي رمند، مي گريزيد. هيهات كه بتوانم با ياري شما شب تاريك ستم را به صبح عدالت رسانم و كژي را كه در مسير حق افتاده است راست نمايم.">
پس چون رعيت حق والي را ادا كند و والي نيز حق رعيت را پاس دارد، حق در جامعه عزت يابد و راههاي دين پايدار و نشانه هاي عدالت پابرجا شود ... و اگر رعيت بر والي چيره شود و يا والي بر رعيت اجحاف نمايد اختلاف كلمه و تفرقه پديد آيد و نشانه هاي ستم آشكار و تبهكاري در دين بسيار گردد.">
الهي و شكوفايي نفوس و ارواح در فضاي امن ولايت ديني از غير مسير عدالت به مثابه تيري بي كمان و خانه اي بي بنيان است و شايد اين معنا بخشي از تفسير آيه شريفه سوره حديد باشد كه بعثت انبيا و نزول كتاب و ميزان همه و همه براي تحقق قسط و عدالت اجتماعي است. و از همين رو تشكيك در تقدم و يا تأخر عدالت اجتماعي بر ديگر راهبردهاي رشد و توسعه، گام نهادن در فضاي لغزنده معامله بر اصول است و اين همان مشكلي است كه دركش براي ياران حضرت امير مشكل بود و بسياري از آنان نتوانستند تا آخر خط با او باشند.
روزي كه نشستند و گفتند: "كرهوا ان يجمعوا لكم النبوة و الخلافة، فتبحجوا علي قومكم بحجاً بحجاً فاختارت قريش لانفسها فاصابت و وفّقت؛ [66] - طراح نظريه اجتهاد در برابر نص به ابن عباس مي گويد: - چون قريش مصلحت نديدند هر دو مقام نبوت و خلافت را به شما - بني هاشم - واگذارند، مبادا كه به وجد آييد و بر قوم خود فخرفروشي كنيد، لذا تصميم گرفتند تا خلافت را به طوايف ديگر حواله دهند و اين تصميمي بجا و موفقيت آميز بود" از آن روز رد پاي ستم در لفافه دين و در قالبي عوام پسند در تاريخ اسلام رقم خورد. و ديديم كه طولي نكشيد اين ستم سياسي به تبعيض در حقوق اجتماعي و سپس ستم اقتصادي و نهايتاً به فساد قومي و طبقاتي در پوشش خلافت ديني منجر شد و مجموعه اين هجوم ظالمانه در ميدان بزرگ استحاله و انحراف تجهيز و تقويت گرديد و اين همان پيش بيني پيامبر بود كه فرموده بود: "ان منكم
|44|
من يقاتل علي تأويل القرآن كما قاتلت علي تنزيله."> [67] و امروز نوبت حضرت امير بود تا با قرائت جديدي از ستم و ستمگري به مبارزه برخيزد؛ ستمي كه در لباس عدالت ظاهر شده بود و تبعيضي در پوشش توحيد و استيثاري كه با تظاهر به ايثار پاي در ميدان نهاده بود.
امرت به ان استقمتم لي و بالله المستعان. الا ان موضعي من رسول الله صلي الله عليه و آله بعد وفاته كموضعي منه ايام حياته ...؛ [68]
من همچون يكي از شما هستم، آنچه به سود شماست سود من نيز هست و آنچه به ضرر شماست ضرر من است. بي ترديد، در ِپيكار ميان شما و اهل قبله را خدا گشوده و فتنه ها چون سياهي شبهاي تار روي آورده است و اين بار سنگين را جز صاحبان صبر و بصيرت كه بر مواضع و موقعيتها آگاهي داشته باشند نمي توانند بر دوش كشند. من جز به راه پيامبرتان نخواهم برد و به آنچه مأمور شده ام اقدام خواهم كرد. مشروط بر اينكه شما نيز استقامت كنيد. يقيناً ديدگاهها و موضع من امروز همان موضعي است كه در حيات پيامبر داشته ام.">
آگاه باشيد تمامي زمينهايي كه عثمان بخشيده و مالهايي كه به ناحق داده است به بيت المال برمي گردد، زيرا كه مرور زمان حق را از ميان نمي برد. اگر به آن مالها دست يابم، حتي اگر به كابين زنان رفته باشد و در شهرستانها بند تجارت باشد، همه را بازمي گردانم. چرا كه عدل را گستره و آسايشي است و كسي كه عدالت بر او تنگ آيد - و حق بر او گران آيد - بي ترديد فضاي ستم بر او تنگ تر خواهد بود.">
رجل من المهاجرين و الانصار من اصحاب رسول الله يري انّ الفضل له علي سواه بصحبته فان الفضل غداً عند الله، فانتم عباد الله و المال مال الله يقسم بينكم بالسوية و لا فضل فيه لاحد علي احد؛ [70]
مبادا عده اي از شما كه در باتلاق دنيا فرو رفته اند و زمينها را تصاحب كرده و نهرها شكافته و بر اسبها تاخته و كنيزكان زيباروي و باريك اندام برگزيده اند، انگار كه از تصرفاتشان جلوگيري كردم و آنان را به پذيرش حقوق خودشان وادار كردم، فرياد برآوردند كه: پسر ابي طالب ما را از حقوقمان محروم نمود. آگاه باشيد هر يك از مهاجرين و انصار كه احساس مي كنند به دليل مصاحبت با پيامبر فضيلتي بر ديگران دارند، بدانند كه اين يك فضيلتي الهي است - و به معناي برخورداري بيشتر از بيت المال نيست - بنابراين همه شما بندگان خدا و بيت المال نيز مال خداست كه در ميان شما به صورت برابر تقسيم مي شود و هيچ كس فرقي با ديگري ندارد.">
همين اكنون مالي در پيش ماست كه بايد تقسيم شود، فردا كه شد همه بيايند چه عرب و چه عجم، چه آن كساني كه تاكنون تقسيمي مي گرفته اند و چه آنان كه محروم بوده اند.">
خداوند مرا به امامت بندگانش برگزيده و مرا موظف نموده تا در زندگي شخصي و خوراك و پوشاكم همچون تهيدستان رفتار كنم، تا آنان به تهيدستي من اقتدا كنند و دارايي ثروتمندان آنان را به طغيان نكشد.">
- پس از اينكه در برابر ادلّه روشن حضرت امير بر برتري خود، ديگر اعضاي شورا درماندند - همديگر را به اشاره خواندند و به مشورت پرداختند و گفتند: حقانيت و فضيلت علي قابل انكار نيست، اما او كسي را بر كس ديگر ترجيح نمي دهد و اگر به حكومت رسد شما و ديگر مردم را يكسان خواهد شمرد ولي اگر عثمان بر سر كار آيد نظري همانند شما داشته و خواسته هاي شما را خواهد خواست.">
ببخش و اشراف عرب و قريش را بر موالي و عجم ترجيح بده و برتري بخش و نيز آنان را كه مي ترسي به سوي معاويه بگريزند استمالت كن - و البته معاويه چنين مي كرد - حضرت در پاسخ فرمود: از من مي خواهيد پيروزي خود را با ستم به مردم به دست آورم؟! ..."
اينكه مي گويي سيره عادلانه ما باعث فرار آنان شده است، اين فرمان خدا و خواست اوست ... تازه من از اين جهت ترسناكم كه به عدالت كامل عمل نكرده باشم ... و اما اينكه از بيت المال ببخشم و با شخصيتها معامله كنم، مي داني كه من نمي توانم به هر كس بيش از آنچه حق اوست بدهم.">
حضرت امير به كارگزارانش مي نوشت: مسلمانان را به بيگاري نكشيد و هر كه بيش از حق خود خواست به او ندهيد - زيرا قصد تجاوز از حد خود دارد - و همواره نسبت به كشاورزان توصيه به نيكي مي نمود.">
"و والله لو انّ الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هوادة و لا ظفرا مني بارادة حتي آخذ الحق منهما و ازيح الباطل عن مظلمتهما؛
به خدا اگر حسن و حسين همانند تو رفتار مي كردند، از سوي من برخورد ملايمي نمي ديدند و به آرزوي خود نمي رسيدند تا آنكه حق را از آنان بستانم و باطلي را كه در اثر ستم آنان بروز كرده بود نابود كنم.">