درجات كمال معنوي كه براي يك انسان متصور است، رسيده بود و نداي
"لو كشف
الغطاء ما ازددت يقيناً" سر مي داد و مي فرمود:
"ايها الناس! سلوني قبل ان تفقدوني فَلأَنَا بطرق
السماء اعلم منّي بطرق الارض"، [35] به بهانه زهد و قطع وابستگي به دنيا، از كار و تلاش
شبانه روزي هرگز باز نايستاد. او از كار، خسته و دلزده نمي شد و به كشاورزي، بيل زدن، آبياري
كردن مشغول مي شد و عملاً نشان مي داد كه كار كردن براي عمران و آباداني زمين و تلاش در
جهت سازندگي، منافاتي با دلبسته نبودن به دنيا ندارد و آنچه براي مؤمن متقي مذموم و نكوهيده
است و دنيا تلقي مي شود، تعلق خاطر به دنيا داشتن و شيدايي نسبت بدان است و گرنه كار در دنيا و
آباداني زمين اگر با نيت صحيح و انگيزه هاي عقلاني و انساني درست انجام پذيرد، عين سلوك
آخرت و سعادت است.
[36]
در روايت نقل است؛ امام(ع) با كوله باري از هسته خرما عبور مي كرد، پرسيدند: اي
ابوالحسن، چه با خود داري؟ فرمود: اگر خدا بخواهد، هزار نخل خرماست. و حضرت همه آنها را
با دستان پرقدرت خود كاشت. [37] حتي در دوره خلافت هم، از دسترنج كشاورزي خويش در
مدينه، معيشت خود و خانواده خود را تأمين مي نمود، در حالي كه بسياري از آنها را به مستمندان
مي بخشيد و يا وقف مي نمود و صدقه مي داد.
[38] انديشه صوفي گرايانه منفي كجا تلاش و كار براي
ترويج اقتصادي را هيزم كشي براي حمّام مي پندارد و از غفلت رستگان را به وهم خيالي خويش
دعوت مي كند كه به جاي سرگين آوري، مشغول شستشوي جان خويش در حمّامي شويد كه
ديگران رنج فراهم آوردن آن را بر خود خريده اند. اين انديشه كجا و انديشه واقع نگر و
حقيقت جوي امام علي(ع) كجا كه وقتي علاء بن زياد زبان به شكايت از برادرش عاصم نزد
امام(ع) گشود و به امام عرض كرد: برادرم لباسي پشمينه بر تن كرده و تارك دنيا شده، حضرت
امر نمود: او را حاضر كنيد. آنگاه خطاب به او فرمود:
"يا عُديَّ نفسه، لقد استهام بك الخبيث، اما رحمت اهلك و ولدك، اتري الله احلّ لك
الطيّبات و هو يكره ان تأخذها؛
[39]
اي دشمنك خويش، شيطان سرگردانت كرده و از راهت به در برده. آيا بر زن و
فرزندت رحم نمي كني؟ آيا مي پنداري خداوند پاكيزه ها و طيّبات را حلال و مجاز
شمرده، اما ناخشنود است كه از آن بهره گيري؟">
آنگاه عاصم زبان به اعتراض باز نمود و گفت: پس چگونه است شما پوشاك خشن تن آزار