هنگامي كه رعيت، حق والي را ادا كند و والي حق رعيت را ايفا نمايد، ميانشان حق والا مي گردد و شيوه هاي دينداري پديدار مي شود و نشانه هاي عدالت پابرجا مي گردد.">
علي الوالي فريضة فرضها الله - سبحانه - لكل علي كل، فجعلها نظاماً لِاُلفتهم و عزاً لدينهم؛
در ميان حقوقي كه خداوند براي بعضي بر برخي ديگر واجب گرداند، حق حاكم بر مردم و حق مردم بر حاكم از مهمترين حقوق و واجبي است كه خداوند براي هر يك بر ديگري واجب كرد و آن را موجب نظم، پيوستگي و عزت و نيرومندي دينشان قرار داد".
ستم است. غلبه مردم بر حاكم و تسلط آنها بر او، به صورتي كه تحت فرمان آنان باشد و آنها وظيفه و تكليف او را مشخص كنند، آثار رفتار ظالمانه حاكم در جامعه را، در پي دارد، و اين مطلب در راستاي جوابي است كه حضرت به "ابن عباس" هنگامي كه مطلبي را پيشنهاد كرد، داد:
"لك ان تشير عليّ و اَري فاِنْ عصيتُك فاَطِعْني؛ [2]
تو به من پيشنهاد مي دهي و من مي نگرم. پس اگر مخالفت كردم، بايد از من اطاعت كني.">
در امور سخت و مشتبه به خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله رجوع كن. خداوند متعال به گروهي كه دوست داشت آنها را راهنمايي كند، فرمود: "اي كساني كه ايمان آورده ايد! از خداوند و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد و اگر در چيزي نزاع كرديد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد". بازگشت و رجوع به خداوند، تمسك به آيات محكم كتاب و رجوع به پيامبر، صلي الله عليه و آله تمسك به سنت جامع و قطعي اوست".
ما افراد را حاكم قرار نداديم، بلكه قرآن را حاكم قرار داديم ... آنگاه كه صادقانه قرآن مورد داوري قرار گيرد، ما سزاوارترين مردم به خلافت هستيم و اگر از طريق سنت پيامبر صلي الله عليه و آله حكم شود، باز سزاوارترين و برترين مردم به آن هستيم".
چون حكومت و زمامداري جامعه به من رسيد، به كتاب خداوند و احكام آن نگريستم و از فرامين آن تبعيت كردم و نيز راه و روش پيامبر صلي الله عليه و آله را ملاحظه كرده و آن را مقتداي خود قرار دادم و در اين مورد به نظر شما و غير شما احتياجي پيدا نكردم".
و تقسيم اموال به شخصي كه به او ارث مي رسد و بودجه دولتي كه عبارت از فيء و خمس و صدقات است و هر يك مصرف خاصي دارد، حكم كرد: در آن هنگام زينتهاي خانه خدا وجود داشت و خداوند در باره آن حكمي بيان نكرد و اين كار را به سبب فراموشي يا جهل ترك نكرد، پس بايد زينتهاي آن را در جاي خويش قرار داد. [7]
اين فرماني است كه بنده خدا، علي اميرالمؤمنين به مالك اشتر مي دهد ... او را به تقوا فرمان مي دهد ... از او مي خواهد خواسته هاي نفساني خويش را در هم شكند و به هنگام وسوسه ها خويشتندار باشد، زيرا نفس همواره انسان را به بدي وا مي دارد، مگر آنكه رحمت الهي شامل حال او شود ... زمام هواي نفساني خود را در دست گير و از آنچه برايت حلال نيست، بخل بورز، زيرا اين بخل، در آنچه نفس دوست يا ناخوش مي دارد، راه انصاف است".
"اتق الله في كل صباح و مساء و خَفْ علي نفسك الدنيا الغرور و لاتأمَنْها علي حال ... فكن لنفسك مانعاً رادعاً و لنزوتك عند الحفيظة واقماً قامعاً؛ [10]
هر صبح و شام خداترس باش و از دنياي فريبنده بر نفس خويش بترس و در هيچ حال از آن ايمن مباش ... محافظ و مانع نفس خويش از هواي نفساني باش و به هنگام خشم و غضب، شكننده نفس خويش و غالب باش".
[در موارد خطا و لغزش] آن قدر عفو و گذشت پيشه گير كه دوست داري به همان
|107|
مقدار از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوي و به سرعت به كاري كه راه چاره دارد، مشغول نشو و به آن فرمان مده و مگو: من حاكم هستم و فرمان مي دهم و بايد اطاعت شوم، زيرا اين روحيه، باعث فساد قلب و نابودي دين و زوال حكومت مي شود".
هرگاه حاكم بودن، موجب بزرگي و خودپسندي تو گردد، به بزرگي حكومت خداوند بر خويش و قدرت او بر خود توجه كن. تو حتي به خويش تسلط نداري. اين توجه، تو را از سركشي وا مي دارد و شدت و تندي را از تو باز مي دارد و عقل و انديشه از دست رفته در اثر خودپسندي را به تو باز مي گرداند".
نيز بر عهده تو كارهاست كه خود بايد انجام دهيد ... براي آنچه ميان تو و خداست، نيكوترين اوقات و بهترين ساعات را بگذار، هر چند همه كارها در همه وقت براي خداست، اگر نيت درست باشد و رعيت را از آن آسايش بود".
موظف است در موارد اطاعت خداوند، عملي را در ظاهر انجام ندهد كه در پنهاني با آن مخالفت كند و هر كس ظاهر و باطن و عمل و سخنش يكسان باشد، امانت الهي را ادا كرده و عبادت را خالصانه انجام داده است".
نمي پسندد. عثمان بن حنيف، والي بصره در مهماني مجللي شركت كرده بود. حضرت طي نامه اي عتاب آميز، او را به تقواي الهي ترغيب كرد و از آتش جهنم برحذر داشت و دنيا را آن گونه كه هست، براي او تصوير نمود و از او خواست به حداقل ضروري بهره هاي دنيا اكتفا كند:
"فاتق الله يابْن حنيف و لتكفف اقراصك ليكون من النار خلاصك؛ [20]
اي پسر حنيف! از خدا بترس و به قرص ناني اكتفا كن، تا از آتش جهنم بِرَهي".
گاه از آنها خطا و لغزشي سر مي زند و دچار ناراحتيهايي مي شوند و عمداً يا سهواً كارهايي انجام مي دهند. به اندازه اي در باره آنها عفو و گذشت كن كه دوست داري خداوند در باره تو عفو و گذشت كند".
اسلامي است كه حضرت مراعات آن را وظيفه حاكم مي داند و انجام آن را از محمد بن ابي بكر خواسته است [28] و به كارگزاران خويش در امور صدقه فرمان مي دهد با چهره عبوس با مردم روبه رو نشوند. [29]
يكي از وظايف والي اين است كه مقام و نعمتي كه به او رسيده، حال وي را نسبت به مردم تغيير ندهد، بلكه نعمت الهي، او را به بندگان خداوند نزديكتر و مهربانتر كند".
در مردم عيوبي وجود دارد كه حاكم سزاوارترين فردي است كه بايد در پوشاندن آنها بكوشد. در صدد مباش كارهاي پنهاني آنها را بفهمي، زيرا تنها وظيفه داري در اصلاح آنچه برايت آشكار مي شود، بكوشي و در موارد مخفي خداوند حكم مي كند.
تا مي تواني عيوب را بپوشان، تا خداوند عيوبي را كه دوست داري از مردم مخفي بماند، بپوشاند".
با علما زياد به گفتگو بنشين و با حكما و دانشمندان بسيار بحث و از آنها استفاده كن، تا آنچه امور مملكتت را اصلاح مي كند، تثبيت كني و آنچه را مردم، قبل از تو بر پا داشته اند، بر پا داري".
با همگان يكسان رفتار كن، گاهي كه گوشه چشم به آنان افكني يا خيره نگاهشان كني، يا يكي را به اشارت خواني يا به يكي تحيتي رساني، تا بزرگان در تو طمع ستم [بر ناتوان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند".]
مباد نكوكار و بدكردار در ديده ات برابر آيد، كه آن رغبت نكوكار را در نيكي كم كند، و بدكردار را به بدي وا دارد، و در باره هر يك، آن را عهده دار باش كه او بر عهده گرفت".
مقدار رنج هر يك را در نظر دار و رنج يكي را به حساب ديگري مگذار و در پاداش او به اندازه رنجي كه ديده و زحمتي كه كشيده، تقصير ميار، و مبادا بزرگي كسي موجب شود رنج اندك او را بزرگ شماري و فرودي رتبه مردي سبب شود كوشش سترگ وي را خوار به حساب آري".
نيكي به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذير و سفارش كردن به نيكويي در باره آنان را به عهده گير، ... به كار آنان بنگر، چه در آنجا باشند كه به سر مي بري و يا در شهرهاي ديگر. با اين همه بدان كه ميان بازرگانان بسيار كسانند كه معاملتي بردارند، بخيلند و در پي احتكارند. سود خود را مي كوشند و كالا را به هر بها كه خواهند مي فروشند و اين سودجويي و گرانفروشي زياني است براي همگان".
"وليكن اَحبُّ الامور اليك اَوسطها في الحق و اَعمّها في العدل و اَجمعها لرضي الرعية فاِنّ سُخْط العامّة يُجْحف بِرَضي الخاصة و اِنَّ سخط الخاصة يغتفر مع رضي العامّة [40]؛
بايد از كارها، آن را بيشتر دوست بداري كه نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگيرتر بُود و رعيت را دلپذيرتر، كه ناخشنودي همگان، خشنودي نزديكان را بي اثر گرداند و خشم نزديكان، خشنودي همگان را زياني نرساند".
والي را نزديكان و خويشاونداني است كه خوي برتري جستن دارند و گردن فرازي كردن و در معاملت، انصاف را كمتر به كار بستن، ريشه ستم اينان را با بريدن اسباب آن برآر".
خدا را! خدا را! در طبقه فرودين از مردم؛ آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و بينوايان و از بيماري بر جاي ماندگانند ... براي خدا حقي از خود را كه به آنان اختصاص داده و نگهباني آن را به عهده ات نهاده پاس دار ... پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد كه ضايع گذاشتن كاري خُرد به خاطر استوار كردن كاري بزرگ و مهم، عذري برايت نيارد".
پس اگر از سنگيني ماليات يا رسيدن آفات يا خشكسالي و يا ... شكايت كردند، به آنها به مقداري كه امورشان اصلاح شود، تخفيف بده و اين امر تو مشكل نباشد، زيرا اين ذخيره اي است كه در آباداني مملكتت به تو باز خواهد گشت ... چه بسا گرفتاريهايي پيش مي آيد كه بايد بر آنها تكيه كني و دراين حال آنها با طيب خاطر پذيرا مي شوند".
"و اذا قمت في صلاتك للناس فلا تكوننّ منفِّراً و لا مضيّعاً فاِنَّ في الناس من به العلة و له الحاجة و قد سالتُ رسول الله صلي الله عليه و آله حين وجَّهني اِلي اليمن كيف اصلّي بهم فقال: صلِّبهم كصلاة اَضعفهم و كن بالمؤمنين رحيما [45]؛
آن گاه كه براي مردم به نماز مي ايستي، نه مردم را بيزار كن و نه نماز را ضايع گردان، زيرا در ميان مردم، بيمار و افرادي كه كارهاي فوري دارند، يافت مي شود. هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا به يمن فرستاد، از او پرسيدم چگونه با مردم نماز بخوانم، ايشان فرمود: مثل نماز ضعيف ترين آنها و با مؤمنان مهربان باش".
و براي مراجعه كنندگان، زماني را قرار بده كه شخصاً به امور آنها رسيدگي كني. براي آنها مجلسي قرار بده كه عمومي باشد و در آن براي خداوند تواضع كني و لشكريان و يارانت را از آن مجلس دور ساز، تا هر كس بدون ترس و لكنت صحبت كند".
حج را براي مردم به پا دار و روزهاي خدا را به ياد آنها بياور و صبح و عصر براي رسيدگي به امور آنها، مجلس تشكيل بده و به سؤال كنندگان [سائل ديني] پاسخ بگو و جاهلان را تعليم ده".
تناول ما تحت اَيديهم و حجةٌ عليهم اِنْ خالفوا امرك اَو ثلموا اَمانتك [50]؛
روزيشان را فراخ دار كه نيروشان دهد، تا در پي اصلاح خود برآيند و بي نيازشان بود، تا دست به مالي كه در اختيار دارند، نگشايند و حجتي بُوَد بر آنان اگر فرمانت را نپذيرفتند يا در امانت خيانت ورزيدند".
خود را از رعيت خويش، فراوان پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت، نمونه اي از تنگ خويي و كم اطلاعي در كارهاست، و نهان شدن از رعيت، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است، باز مي دارد. پس كار بزرگ نزد آنان خُرد به شمار مي آيد و كار خُرد بزرگ مي نمايد و زيبا زشت شود و زشت، زيبا و باطل به لباس حق در مي آيد.">
حضرت علي(ع) در ابتداي عهدنامه مالك اشتر به او گوشزد مي كند كه مردم به حكومت او مي نگرند و در باره آن بحث و انتقاد مي كنند، همان طور كه او به حكومتهاي قبل نگاه و نظر خويش را بيان مي كند و احتمالاً از آنها انتقاد مي نمايد. آن گاه امام علي(ع) گفته هايي را كه بر زبان بندگان صالح خداوند جاري مي شود، معيار ارزشيابي حكومت معرفي مي كند:
"اِنّما يستدل علي الصالحين بما يجري الله علي اَلسن عباده". [56]
من خدا را به ياد كسي مي آورم كه اين نامه بدو برسد، تا وقتي نزد من مي آيد، اگر نيكوكار بودم، ياري ام كند و اگر گناهكار بودم، از من بخواهد به حق بازگردم".
از طرف ديگر در خطبه اي كه حق هر يك از حاكم و مردم را بيان مي كند [58] و همچنين در نامه اي كه به اميران لشگرش مي نويسد [59]،حق اطاعت ازحاكم رابه اين مقيدمي داندكه حق مردم را مراعات كند و اگر حقوق مردم را كه خداوند واجب كرده است، رعايت نكند، حق اطاعت را از دست مي دهد. در بحث سابق گفتيم حضرت، روشنگري در امور مشتبه و سؤالها و سوء ظنهايي را كه براي مردم پيش مي آيد، يكي از وظايف حاكم مي داند.